وقتی دلم میگـیرد، تنهـا سجـاده توان آرام کـردنم را دارد
سجـاده! جـایی که با خـدا تنهـای تنهـایی
تسبیـح را بـر می دارم و زمزمـه می کنم :
الله اکبـر ، الله اکـبر ، الله اکبـر
تا سبحـان الله آخـر حس می کنم مـادرم ، فاطـمه زهرا
دستـان مرا در دست گـرفته و اوست که دانه های تسبیـح
را با دستان من جابجـا می کند . . .
سـرم را پایین می اندازم و بی صـدا اشک می ریزم
خودش می داند چه میگذرد در دلِ این روزهای من
همیـن مـرا بس!
نگـاه مـادرم به غـم های عالـم می ارزد.