موقع خرید پرده، فروشنده خندید و گفت:این ها را برای که میخری؟پسرت مرده است.نزدیک بود پای دلش بلرزد اما ...خدا بود که در گوشش زمزمه کرد
:
بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ ...
.